امام علی (ع) و برخورد با رهبانیت
پرسش :
برخورد امام علی (علیه السلام) با «عاصم بن زیاد» که به «رهبانیت» و ترک دنیا روی آورده بود، چگونه بود؟
پاسخ :
در قسمتی از خطبه 209 نهج البلاغه آمده که «علاء بن زیاد» به امام علی(علیه السلام) عرض کرد: اى امیرمؤمنان از برادرم «عاصم بن زیاد» شکایت دارم. امام(علیه السلام) فرمود: مگر چه کرده است؟ عرض کرد عبایى پوشیده و از دنیا کناره گیرى کرده است، امام(علیه السلام)فرمود: او را نزد من بیاورید؛ «فقال له العلاء: یا أَمیرالمؤمنین، أشکو إِلیک أَخی عاصمَ بنَ زیاد. قال: وما له؟ قال: لبِس الْعَبآءَةَ وتَخَلَّى عن الدنیا. قال: عَلَیَّ به». همچنین هنگامى که «عاصم بن زیاد» نزد امام(علیه السلام) آمد امام به او فرمود: (اى دشمن حقیر خویشتن، شیطان تو را [فریب داده و در بیابان زندگى] سرگردان ساخته [اگر بر خود رحم نمى کنى] چرا به خانواده و فرزندانت رحم نکردى؟)؛ «فَلَمَّا جَآءَ قال: یَا عُدَیَّ نَفْسِهِ! لَقَدِ اسْتَهَامَ(1) بِکَ الْخَبِیثُ! أَمَا رَحِمْتَ أَهْلَکَ وَ وَلَدَکَ!».
«عدّى» تصغیر «عدوّ» به معناى دشمن کوچک است. امام(علیه السلام) مى خواهد به این وسیله هم او را که از مسیر اعتدال خارج شده، تحقیر کند و هم کارش را عداوتى نسبت به خود بشمارد و به دنبال آن این نکته را یادآور مى شود که اعمال تو افزون بر هواى نفس، از وسوسه هاى شیطان سرچشمه مى گیرد و سرانجامش نوعى از خود بیگانگى و سرگردانى در زندگى است.
ایراد دیگرى که امام(علیه السلام) به او مى کند این است که تو علاوه بر ظلم بر خویش، به زن و فرزندت ستم مى کنى بى آنکه دلیلى بر این کار داشته باشى. این توبیخها و سرزنشهاى مکرّر، به سبب این است که اسلام، رهبانیت و ترک دنیا را به این شکل براى پرداختن به عبادت، هرگز توصیه نمى کند و آن را انحراف از مسیر حق مى شمرد. سپس در ادامه این سخن مى فرماید: (تو گمان مى کنى خداوند طیّبات را بر تو حلال کرده ولى دوست ندارد که از آنها بهره ببرى؟! تو در پیشگاه خدا بى ارزش تر از آن هستى که این گونه با تو رفتار کند)؛ «أَتَرَى اللّهَ أَحَلَّ لَکَ الطَّیِّبَاتِ، وَ هُوَ یَکْرَهُ أَنْ تَأْخُذَهَا! أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى اللّهِ مِنْ ذلِکَ!».
این سخن در واقع اشاره به دلیل لطیفى است و آن اینکه برنامه اى که در پیش گرفته اى به گمان این بوده که مطابق دستور خداست، در حالى که قرآن با صراحت طیّبات و غذاها و لباسهاى پاک را بر همگان حلال شمرده، در آنجا که مى فرماید: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللهِ الَّتِى أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِىَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِى الْحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ»(2)؛ (بگو چه کسى زینتهاى الهى را که براى بندگان خود آفریده و [همچنین] روزیهاى پاکیزه را حرام کرده است، بگو اینها در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آورده اند و در قیامت خالص براى مؤمنان خواهد بود).
جمله «أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى اللّهِ مِنْ ذلِکَ!» ممکن است اشاره به این باشد که این گونه افراد ـ که وضع خاصى به خود مى گیرند و از جامعه مسلمین جدا مى شوند ـ امتیاز فوق العاده اى براى خویش قائلند و گمان مى کنند گوشه گیرى و ریاضت سبب برترى آنان بر سایر مردم است و گویى خداوند دستورات ویژه اى به آنها داده است. امام(علیه السلام) مى فرماید: تو کمتر و کوچک تر از آنى که خدا دستور خاصى براى تو صادر کرده باشد، تو را از مواهب حیات منع کند و براى دیگران حلال بشمارد. در ادامه این سخن مى خوانیم که عاصم براى توجیه رفتار خود عرض کرد: (اى امیرمؤمنان(علیه السلام) تو خود با این لباس خشن و آن غذاى ناگوار به سر مى برى در حالى که پیشوا و امام ما هستى و بر ما لازم است به تو اقتدا کنیم)؛ «قال: یا أَمیرالمؤمنین، هذا أَنْتَ فی خُشُونَةِ مَلْبَسِکَ وجُشُوبَةِ(3)مأکَلِکَ!».
امام(علیه السلام) پاسخ روشنى به او داد، فرمود: (واى بر تو، من مانند تو نیستم [و وظیفه اى غیر از تو دارم، زیرا] خداوند بر پیشوایان حق و عدالت واجب کرده که بر خود سخت بگیرند و همچون افراد ضعیف مردم زندگى کنند تا فقر، آنها را به طغیان و سرکشى [در برابر فرمان خدا] وادار نکند)؛ «قال: وَیْحَکَ، إِنِّی لَسْتُ کَأَنْتَ، إِنَّ اللّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ یُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ، کَیْلاَ یَتَبَیَّغَ(4)بِالْفَقِیرِ فَقْرُهُ!». بر اساس این منطق افراد عادى، در بهره گیرى از مواهب حیات به صورت معتدل و دور از اسراف و تبذیر آزادند؛ ولى پیشوایان و امراى اسلام باید به زندگانى ساده، همچون زندگانى ضعفاى اجتماع روى آورند تا مایه آرامش و تسکین براى قشرهاى محروم گردد و در فشار غم و اندوه به سر نبرند و سر به طغیان بر نیاورند.
پی نوشت:
(1). «استهام» از ریشه «هیم» بر وزن «حتم» به معناى سرگردانى و تحیّر و اضطراب و بى هدف به هر سو رفتن است و «استهام بک الخبیث» یعنى شیطان تو را سرگردان ساخت.
(2). قرآن کریم، سوره اعراف، آیه 32.
(3). «جشوبة» به معناى خشونت از ریشه «جشب» بر وزن «جشن» گرفته شده است و غذایى که در آن نان تنها باشد و خورشى با آن نباشد آن را «جشب» مى گویند.
(4). «یتبیّغ» از ریشه «بیغ» بر وزن «بیع» یعنى به هیجان درآمدن و شوریدن، گرفته شده است و گاه به معناى کثرت نیز مى آید و در خطبه بالا معناى اوّل اراده شده است.
منبع: پیام امام امیر المومنین(علیه السلام)، مکارم شیرازى، ناصر، تهیه و تنظیم: جمعى از فضلاء، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1386 ش، چاپ اول، ج 8، ص 126.
در قسمتی از خطبه 209 نهج البلاغه آمده که «علاء بن زیاد» به امام علی(علیه السلام) عرض کرد: اى امیرمؤمنان از برادرم «عاصم بن زیاد» شکایت دارم. امام(علیه السلام) فرمود: مگر چه کرده است؟ عرض کرد عبایى پوشیده و از دنیا کناره گیرى کرده است، امام(علیه السلام)فرمود: او را نزد من بیاورید؛ «فقال له العلاء: یا أَمیرالمؤمنین، أشکو إِلیک أَخی عاصمَ بنَ زیاد. قال: وما له؟ قال: لبِس الْعَبآءَةَ وتَخَلَّى عن الدنیا. قال: عَلَیَّ به». همچنین هنگامى که «عاصم بن زیاد» نزد امام(علیه السلام) آمد امام به او فرمود: (اى دشمن حقیر خویشتن، شیطان تو را [فریب داده و در بیابان زندگى] سرگردان ساخته [اگر بر خود رحم نمى کنى] چرا به خانواده و فرزندانت رحم نکردى؟)؛ «فَلَمَّا جَآءَ قال: یَا عُدَیَّ نَفْسِهِ! لَقَدِ اسْتَهَامَ(1) بِکَ الْخَبِیثُ! أَمَا رَحِمْتَ أَهْلَکَ وَ وَلَدَکَ!».
«عدّى» تصغیر «عدوّ» به معناى دشمن کوچک است. امام(علیه السلام) مى خواهد به این وسیله هم او را که از مسیر اعتدال خارج شده، تحقیر کند و هم کارش را عداوتى نسبت به خود بشمارد و به دنبال آن این نکته را یادآور مى شود که اعمال تو افزون بر هواى نفس، از وسوسه هاى شیطان سرچشمه مى گیرد و سرانجامش نوعى از خود بیگانگى و سرگردانى در زندگى است.
ایراد دیگرى که امام(علیه السلام) به او مى کند این است که تو علاوه بر ظلم بر خویش، به زن و فرزندت ستم مى کنى بى آنکه دلیلى بر این کار داشته باشى. این توبیخها و سرزنشهاى مکرّر، به سبب این است که اسلام، رهبانیت و ترک دنیا را به این شکل براى پرداختن به عبادت، هرگز توصیه نمى کند و آن را انحراف از مسیر حق مى شمرد. سپس در ادامه این سخن مى فرماید: (تو گمان مى کنى خداوند طیّبات را بر تو حلال کرده ولى دوست ندارد که از آنها بهره ببرى؟! تو در پیشگاه خدا بى ارزش تر از آن هستى که این گونه با تو رفتار کند)؛ «أَتَرَى اللّهَ أَحَلَّ لَکَ الطَّیِّبَاتِ، وَ هُوَ یَکْرَهُ أَنْ تَأْخُذَهَا! أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى اللّهِ مِنْ ذلِکَ!».
این سخن در واقع اشاره به دلیل لطیفى است و آن اینکه برنامه اى که در پیش گرفته اى به گمان این بوده که مطابق دستور خداست، در حالى که قرآن با صراحت طیّبات و غذاها و لباسهاى پاک را بر همگان حلال شمرده، در آنجا که مى فرماید: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللهِ الَّتِى أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِىَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِى الْحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ»(2)؛ (بگو چه کسى زینتهاى الهى را که براى بندگان خود آفریده و [همچنین] روزیهاى پاکیزه را حرام کرده است، بگو اینها در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آورده اند و در قیامت خالص براى مؤمنان خواهد بود).
جمله «أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى اللّهِ مِنْ ذلِکَ!» ممکن است اشاره به این باشد که این گونه افراد ـ که وضع خاصى به خود مى گیرند و از جامعه مسلمین جدا مى شوند ـ امتیاز فوق العاده اى براى خویش قائلند و گمان مى کنند گوشه گیرى و ریاضت سبب برترى آنان بر سایر مردم است و گویى خداوند دستورات ویژه اى به آنها داده است. امام(علیه السلام) مى فرماید: تو کمتر و کوچک تر از آنى که خدا دستور خاصى براى تو صادر کرده باشد، تو را از مواهب حیات منع کند و براى دیگران حلال بشمارد. در ادامه این سخن مى خوانیم که عاصم براى توجیه رفتار خود عرض کرد: (اى امیرمؤمنان(علیه السلام) تو خود با این لباس خشن و آن غذاى ناگوار به سر مى برى در حالى که پیشوا و امام ما هستى و بر ما لازم است به تو اقتدا کنیم)؛ «قال: یا أَمیرالمؤمنین، هذا أَنْتَ فی خُشُونَةِ مَلْبَسِکَ وجُشُوبَةِ(3)مأکَلِکَ!».
امام(علیه السلام) پاسخ روشنى به او داد، فرمود: (واى بر تو، من مانند تو نیستم [و وظیفه اى غیر از تو دارم، زیرا] خداوند بر پیشوایان حق و عدالت واجب کرده که بر خود سخت بگیرند و همچون افراد ضعیف مردم زندگى کنند تا فقر، آنها را به طغیان و سرکشى [در برابر فرمان خدا] وادار نکند)؛ «قال: وَیْحَکَ، إِنِّی لَسْتُ کَأَنْتَ، إِنَّ اللّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ یُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ، کَیْلاَ یَتَبَیَّغَ(4)بِالْفَقِیرِ فَقْرُهُ!». بر اساس این منطق افراد عادى، در بهره گیرى از مواهب حیات به صورت معتدل و دور از اسراف و تبذیر آزادند؛ ولى پیشوایان و امراى اسلام باید به زندگانى ساده، همچون زندگانى ضعفاى اجتماع روى آورند تا مایه آرامش و تسکین براى قشرهاى محروم گردد و در فشار غم و اندوه به سر نبرند و سر به طغیان بر نیاورند.
پی نوشت:
(1). «استهام» از ریشه «هیم» بر وزن «حتم» به معناى سرگردانى و تحیّر و اضطراب و بى هدف به هر سو رفتن است و «استهام بک الخبیث» یعنى شیطان تو را سرگردان ساخت.
(2). قرآن کریم، سوره اعراف، آیه 32.
(3). «جشوبة» به معناى خشونت از ریشه «جشب» بر وزن «جشن» گرفته شده است و غذایى که در آن نان تنها باشد و خورشى با آن نباشد آن را «جشب» مى گویند.
(4). «یتبیّغ» از ریشه «بیغ» بر وزن «بیع» یعنى به هیجان درآمدن و شوریدن، گرفته شده است و گاه به معناى کثرت نیز مى آید و در خطبه بالا معناى اوّل اراده شده است.
منبع: پیام امام امیر المومنین(علیه السلام)، مکارم شیرازى، ناصر، تهیه و تنظیم: جمعى از فضلاء، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1386 ش، چاپ اول، ج 8، ص 126.
پرسش و پاسخ مرتبط
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}